دنیای بانوی شرقی

اون موقع ها که یه دختر دبستانی یا دبیرستانی بودم اول پاییز حکم ذوق روز اول مدرسه و شیطنتای نوجوونی تو وجودم بود بعدش کم کم که از این ذوق فارغ شدم تلخی روزای پاییز و حس کردن خوندم پاییز فصل عاشقاست نمیخوام دروغ بنویسم عاشقی کردم حتی پاییز شروع عشق بازی دلم بود .... اما الان تو این پاییز 95 غم تو دلمه عزیزترین کسام ازم دورن خواهرمو خواهرزادم خودم منتظر خبر که بگن کی راهی بشم....این روزا دنیا فقط سکوت یه سکوت مطلق که دنیای تنهایمو بدجور وارونه اش کرده ...چند شب پیش رضا صادقی تو برنامه ی خندوانه حرفی زد که تمام باورامو به یه نور روشن اشنا کرد گفت همه به قله کوه میخان برسن و هدفشونو رو قله میبینن اما من کوهپایه رو دارم و میخوام اینجای زندگیم یعنی پایین ترین جای کوه کوهپایه رو قشنگترینو بهترین جا بکنم  ......یه ادم با اون مشکل خاص دنیا و اهدافش و انقدر ساده و زیبا میکنه منم دیر جنبیدم تو دوره ایی که دارم وارد میانسالی میشم اما شروع میکنم برای دوباره ساختن میخوام عشق و هدفم فارغ از ادمای این دنیا باشه خوب که فکر میکنم اونی که از اول تا تهش باهام همدمه بود و کنارمه خداست هر جای این دنیا برم چه ایران و چه غیر ایران خدا برام قشنگترین و بهترین همدمه .. خدایا بزار این پاییز و با تو عاشقی کنم بزار کنار تو پاییزمو عشق بازی کنم .... پاییزتون مبارکشاید اخرین پاییزی باشه که ایرانم میخوام این پاییزو خاص تر رقم بزنی برام خدا جونم                                                    & دنیای بانوی شرقی...ادامه مطلب

بوی یلدا را میشنوی؟انتهای خیابان آذر ...باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان ...قراری طولانی به بلندای یک شب....شب عشق بازی برگ و برف...پاییز چمدان به دست ایستاده ....عزم رفتن دارد....آسمان بغض میکند ...میبارد...خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست ..دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن میدهد ....آخرین نگاه بارانی اش را به درختان عریان میدوزد ..دستی تکان میدهد ......قدمی برمیدارد سنگین و سردکاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز...و....تمام میشود ...پاییزایآبستن روزهای عاشقی ...رفتنت به خیر ..سفرت بی خطر انگار همین دیروز بود پست پاییز رو ارسال کردم اما حالا دارم به پایان پاییز نزدیک میشم ... و پاییز امسا دنیای بانوی شرقی...ادامه مطلب

گاهی اوقات به یه نقطه میرسی میبینی هیچی نمیتونه ارومت هیچی و هیچ کس حتی اون طراوت و نویی سال نوم نمیتونه ارومت کنه چرا چون اونایی که میخوایی کنارت نیستن اون ارامشی که باید باشه نیست همه چی اروم میگذره و بی دغ دغه تموم روزای عید امسالم با روزمرگی گذشت هیچ احساس نویی نداشتم یه روز قبل از عید رفتم بیرون به حال اون ادمایی که با ذوق خرید میکردن و حال هواشون هیجان داشت غبطه خوردم کاش منم عزیزانم کناررم بودن و مثل هر سال شور هیجان تو همه وجودم دنبال سفره هفت سین دنبال ماهی قرمز و سبزه عید رنگ کردن تخم مرغ ... امسال هیچ کدوم از اینارو انجام ندادم سال تحویل فقط تونستم تنها کاری میکنم دعای سال تحویل و دنیای بانوی شرقی...ادامه مطلب

  اولین پست من 19 شهریور جمعه شب ساعت هشت شب سلام به همه اونایی که میخوان از این به بعد همراه و همدم منو این سراغاز زندگیم بشن خیلی وقت وب نویسی نکردم هر شبکه اجتماعی رو امتحان کردم اما هیچ جا مثل این وب نمیشه راحت نوشت نمیشه راحت از خودت بگی در حالی که کسی ندونه کی هستی .... شش ماه دارم برای فرار از یه زندگی تلخ و سیاه تلاش میکنم میخوام خودمو رها کنم از دنیای تاریک و بسته ام میخوام شروع کنم ازادی رو یه ازادی بیان یه ازادی زندگی منتظرم جوابم بیاد و برم میخوام بشم مسافر لحظه های سخت اما سختیایی که منو به ازادی میرسونه دوری از همه دلبستگیام سخته اما هر راهی بر دنیای بانوی شرقی...ادامه مطلب